علاقه

ـ نگفتی اهلی کردن یعنی چی؟

روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است.یعنی علاقه ایجاد کردن. . .

ـ علاقه ایجاد کردن؟

روباه گفت: البته؛ تو برای من پسربچه ای بیش نیستی مثل صدها هزار پسربچه دیگر و من نیز برای تو روباهی

 هستم شبیه صدها هزار روباه دیگر ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در

 عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود. . .

زندگی من یک یکنواخت است. من مرغها را شکار می کنم و آدمها مرا. تمام مرغها به هم شبیهند و تمام آدمها

با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون

خورشید روشن خواهد شد. من به صدای پائی آشنا خواهم شد که با صدای پای دیگران فرق خواهد داشت. صدای پای

 دیگران مرا به سوراخ فرو خواهد برد ولی صدای پای تو همچون نغمه موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. بعلاوه

خوب نگاه کن! آن گندمزارها را در آن پایین میبینی؟ من نان نمی خورم و گندم در نظرم چیز بی فایده ای است.

گندم زارها مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازند و این جای تاسف است؛ اما تو موهای طلائی داری و چقدر خوب خواهد شد

 آنوقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آنوقت من صدای وزیدن باد

در گندمزار را دوست خواهم داشت. . .

روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد.

آخر گفت:بی زحمت. . .مرا اهلی کن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد